تكيه ما بر واژه مونتاژ بيدليل نيست. زيرا نظام آموزشي با رويكرد باغباني مانوس نيست؛ بلكه رويكردي نجارانه را در كار خود اتخاذ ميكند. در فرايند باغباني، اين باغبان نيست كه گياه را رشد ميدهد، بلكه او تنها فراهم كننده بستر و شرايط مناسب محيطي رشد گياه است. اين خود دانه و گياه است كه به واسطه قابليت و توانمنديهائي كه خداوند متعال در او قرار داده، رشد ميكند. أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿واقعه64﴾ (آيا شما زراعت ميكنيد يا من زراعت ميكنم؟) أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ ﴿واقعه72﴾ (آيا شما درخت را پديدار ميكنيد يا من پديدار ميكنم؟) وقتي رشد توسط خود گياه صورت ميگيرد، اين باغبان نيست كه تعيين ميكند در چه نقطهاي گياه بايد شاخه بزند، و در چه نقطهاي برگ و ميوه بدهد. اين خود گياه، و عوامل محيطي آن است كه تعيين ميكند چگونه رشد گياه صورت گيرد. نظام آموزشي بدون صبر و حوصله، و بدون توجه به تمايزهاي فردي و استعدادها، تلاش بر آن دارد كه دانشآموزان را مجبور كند در ابعادي كه كليشه نظام بر آن قرار گرفته، شاخ و برگ بزنند و ميوه دهند. در حقيقت با اين رويکرد راه ديگري براي نظام آموزشي وجود ندارد تا اجازه دهد دانشآموزان طبق کليشه عمل نكنند. نظام دست به اره و ميخ و چكش شده و دانشآموز را مجبور به زدن شاخ و برگ ها و يادگيري چيزهائي مي کند، كه نه دليل يادگرفتن آن را ميداند، نه نيازي به آن احساس ميكند، نه با روح موضوع مورد يادگيري ارتباطي برقرار ميكند، و نه قابليت كاربرد آن را درک مي کند. ما دانشآموزان را به حفظ كردن اوزان اشعار و بحر و عروض وادار ميكنيم، بدون اينكه روح شعر را درك کنند. ما آنها را به حفظ فرمولهاي رياضي و شيمي مجبور ميكنيم، بدون اينكه ماهيت، خاستگاه، خصوصيات و جوهر آن موضوعات را حس کنند. همين فرايند است كه در نهايت منجر به تربيت افرادي ميشود كه با صرف تمام هزينههايي كه براي رساندن آنها به اين مرحله شده، و با وجود داشتن مدرك تحصيلي، در عمل توانايي بر عهده گرفتن و انجام مناسب كارهاي مورد انتظار را ندارد. بحران بيكاري تنها يك سوي ماجرا است. در سوي ديگر شاهد انبوه صندليهاي خالي هستيم كه افراد متخصص و توانمند واقعي و نه فقط داراي مدرك تخصصي، براي احراز آن وجود ندارند؛ و كارفرمايان در به در به دنبال نيروي انساني مناسب براي پر كردن اين صندليها ميگردند. |